سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 90/3/26 | 4:40 صبح | نویسنده : امین علی پور

کلات گلرخ

زده سر به فلک سیمای کلات گلرخ   داره دل شوق به هوای کلات گلرخ

همه تن سبز و قد کشیده از درخت    شود چشم ها شگفت ز روی زیبای کلات گلرخ

سخن ها دارد ز قول نسل ها به یادگار نشنیده کس غیر من صدای کلات گلرخ

بباشد از تاریخ بر ما یکی امانت      ندهم کوه دماوند به جای کلات گلرخ

گذر کردم شبی از دل کوه             بدیدم پر از سر و کیمیای کلات گلرخ

به سفر بدیدم بس شهر ها             ندارد دیار دگر لطف و صفای کلات گلرخ

عجبا که ان همه دلنوازی کجا رفت نمانده بر زمین حتی رد پای کلات گلرخ

به راستی که او حرفی داشت نا گفته رفت مانده چشم ها پر از اشک وقت ودای کلات گلرخ

------------------------------------------------------------------------------------------

زندان زندگی


من محبوسم به زندان زندگی    به زور افتاده ام به این بنده گی

من به زور این جا افتاده ام     با زور که اموخت درس افتاده گی

افتاده ام از چشم خلق روزگار در مانده ام به درمان این درمانده گی

من اواره ام، اواره اوارگان    به اواره خوش نیست این اواره گی

من به این دو،هیچ نیاسودم    به چنین جایی نباشد جای اسوده گی

شاید تو مرا شوریده خوانی من به دست خود نگشتم به این شوریده گی

ما که میلی به جهان نداشتیم مرا تو خواستی باشم غرق در الوده گی

 ---------------------------------------------------------------------------------------------

 امید خواب

دوباره از ترس ندیدنت امید خوابم رفت   تلخی اه سردی باز هم از لبم رفت

کشیدم اه سردی که ندانم بر کجا گیرد     این سوزش دل بود که از دستم رفت

خداوندا با این همه گلایه،اهم رابگیر     نگیرد دامنی را که با تمام وجودم رفت

باشد که ما سوزیم و او نسوزد           حرفی نا گفته بود که از زبانم خاموشم رفت

باز خدایا بگیر تا نگیرد دامنی را        که به پیش ان عزیز تمام ابرویم رفت

رفت تمام ابرویم پس از ان کوتاهی     به کوتاهی مگیر که دگر این جانم رفت

ما که امروز ز جدایی هم شرمنده ایم  لا اقل به هم رسان در ان زمان که تابوتم رفت

صحبتی چند است و گفتارم اندک       که باز هم امشب از چشمانم خوابم رفت

 

 

  ---------------------------------------------------------------------------------------

عشق تو

صبحدمی از عشق تو قلبم گلگون گشته   ابی دریای عشقت تمام نیلگون گشته

ز بس گریه نمودم برایت در این شبها    که مژگانم تمام خیس بارون گشته

نگاهم دلگیر و نفس هایم خاموش         همه نگاهم رفتنی به سوی اسمون گشته

کسی غیر تو در سرزمین قلبم نیست     قلبم من از وجود دیگران بیابون گشته

زغم نبودنت دگر قلب من از نفس افتاد خانه ی اباد دلم چو خانه های هفت ارزون گشته

ز ما خیال گذشتن از عشقت را مخواه   اخر(ای گل)قلبم پیش تو زندون گشته

عجب که هنوز ز تو صدای نمی اید برون هر کجا روی عشق تو کلام هر زبون